سلام
شبي ، پسري نزد مادرش که در آشپزخانه در حال پختن شام بود ، رفت و يک برگه کاغذ را به او داد . مادر دست هايش را با حوله اي تميز کرد و نوشته ها را با صداي بلند خواند . پسرش با خط بچه گانه نوشته بود :
صورتحساب :کوتاه کردن چمن باغچه 5 دلارمرتب کردن اتاق خوابم 1 دلارمراقبت از برادر کوچکم 3 دلارو.....
دوست داشتي ادامه ش توي وبم هست يه سر بزنمنتظرتم منتظرم نذار