سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نناقا
هر سال روز عید پدرم با نناقا که زنجان زندگی میکند،تماس میگیرد تا عید را تبریک بگوید .بعد از بابا نوبت مامان میرسد و او هم با ترکی دست وپا شکسته ای شروع میکند به صحبت کردن و سعی میکند ازخنده های ما که به غلط های او میخندیم خنده اش نگیرد اما فایده ای ندارد! همه حتی خود نناقا هم میخندد البته به فارسی صحبت کردن خودش . بعد ازمامان اولین کسی که دم دست باشد تلفن رو میگیره و با هر جون کندنی باشه عید رو تبریک میگه؛در چنین مواقعی من سعی میکنم دم دست نباشم از جلو چشمشون برم کنار تا گوشی رو به من ندهند! نه فقط بخاطر اینکه ترکی بلد نیستم بیشتر به خاطر اینکه بعد از دو کلمه صحبت به من من کردن می افتم !
از اینکه حرفی برای گفتن ندارم با مادربزرگی که دوستش دارم :(
بعد از تماس دلم میگیرد از اینکه فاصله ها بین ما فاصله انداخته .مادر بزرگ


نگارش در تاریخ سه شنبه 91/1/1 توسط  | نظر

ابزار وبمستر

خرید شارژ

دانلود

خرید vpn