به هر طلبه یه ساک هدیه و جایزه و هر چی که فک کنین داده بودن تا دس خالی نباشه و بتونه از خجالت لطف بچه ها دربیاد...
بچه ها میگفتن سالهای قبل این خبرانبوده و امسال خیلی از این باتجربه ها از طرف خودشون برای بچه ها هدیه و کتاب و ...آورده بودن.
ماکه ساکمون همون2روز اول خالی شد و شانس آوردیم کم نیاوردیم.
بچه هابیشتر دوس داشتن چادر نماز بگیرن اما تعداد چادر ها محدود بود . ما باکمک سرپرست خوابگاه سعی کردیم چادرهابه بچه هایی که از نظر مالی در مضیقه هستن برسه .
توی یکی از روستا ها حاج آقای روحانی اونجاازما خواست تا هدایای دخترونه که توی ساک ایشونه روما به خانم هابدهیم جون ایشون برای خانم ها برنامه ای نداشتن .
ماهم وقتی به ساک مربوطه دسترسی پیداکردیم با کمال تعجب دیدیم که
1:هدایا کلا با اونچه به ما ها دادن فرق داره و از تنوع اونهاکلی ذوق کردیم.
2:خیلی از هدایا هنوز درساک باقی مونده و بود !!!!!!!!!
من و رفیقم هم یک شبیخون فرهنگی به ساک زدیم اول از همه برای بچه های مدرسه خودمون کتاب خاطرات شهدا برداشتیم که خیلی دوس داشتن و همچین چیزی توساک ما نبود.
توی مدرسه وقتی اشتیاق بچه هارو به کتاب شهدا می دیدم آه از نهادم بلند شد. ازین کتابها توی خونه خودمون چقدر داشتیم و بفکرم نرسیده بود برای بچه ها بیارم چقدر همه تشنه بودن اما ......
بگذریم ....
همون جا بود که بفکرم رسید ای کاش هر کی نذری داره بیاد برای فرهنگ این بچه شیعه ها مایه بذاره قبل ازین که وهابی ها و بهایی ها سیرشون کنن...
یکی از کتابچه ها داستان های کوتاه از زندگی چمران بود.نمیدونم کی تعریفشو کردم که دیدم نرگس یکی از بچه ها که برعکس بقیه دختر ها روحیه متفاوتی داشت و برای رفاقت اصلا پا نمیداد و چقدر برای نزدیک شدن بهش نقشه ریختم، کتابو ورداشت و گفت این مال منه باید صفحه اولش برام یادگاری بنویسید ...کتابای دیگه رو نفهمیدم کی ورداشت .دزدکه به دزد بزنه ...
شب آخر نرگس یواشکی توی نماز خونه کتاب میخوند و ....