یه شب که تو خوابگاه پیش بچه ها بودم یکی اومد دنبالم که یه حاج آقایی اومده کارتون داره
با عجله جوراب پاکردم و چادر به سر رفتم تو حیاط مدرسه دیدم 2تا آقاآمدن منتظر ما هستن .خودشون را از طلبه های سفیر معرفی کردن که با رییس اموزش و پرورش اومدن تا به مشکلات مدرسه برسن و اینکه اگه حرفی هست بگیم. البته از همون اول خیال ما رو راحت کرد که شما هر چی بگی جوابش از پیش اماده است. به هر حال حتماایشون بهتر از من که 1هفته بود اینجا اومده بودم به مشکلات وارد بود.
همه جمع شدیم نماز خونه و ما از اب سرد حموم و غذا و کمبود امکانات ورزشی و تفریحی ....گفتیم و جواب شنیدیم .مدیر به اون طلبه گفته بود که بچه ها فقط به این شرط میان که براشون روضه و زیارت عاشورا بخونی.
دل ماهم لک میزد برای یه روضه درس درمون از نوع قمی .
روضه که شروع شد همون اول حدس زدم این بچه هایی که از صدای کلاغ هم گریه شون میگیره، امشب احتمالا آمار تلفات بالا باشه
روضه رو دو نفری با هم ادامه میدادن روضه سنگین بود روضه حضرت رقیه........
تازه داشتیم گرم میشدیم که خبر رسید فلانی ازهوش رفته!!
نسبت به شب های قبل دیگه به این مسئله اشنا شده بودم .
اما امار کم کم داش میرف بالا . حاج آقا ول کن نبود انگار تا دخل همه بچه ها رو نمی آورد نمیخاس تمومش کنه..
از نور توی حیاط فهمیدم امبولانس اومده
روضه که تموم شد دیدم یکی از بچه ها که همین تابستون برادرش در اثر برق گرفتگی مرده بود و هر بار که گریه میکرد حالش بد میشد افتاده روی زمین و همه دورش جمع شدن همه حتی سمیرا که گاه گاه تو مراسم ها میدیدمش .
مدیر رف سراغ حاج آقا که چه نشسته ای ؟زدی بچه های مدرسه رو لت وپار کردی حالا اینجا نشستی ؟
اون بنده خداهم قضیه رو خیلی جدی گرفت و زنگ زده بود دکترواقعی از نیروانتظامی برامون بفرستن...
بعد سفارش کرد که کیف دکتر را خالی کنید و الحق مدیر با تبحر خاصی تمام دارو های دکتر را بجز قرص های فشار ازش گرفته بود...
بچه ها میگفتن خانم این چه روضه ای بود ما به این جور روضه ها عادت نداریم. داشتیم میمردیم .....
الحق که اون دوتا طلبه اون شب کولاک کردن خدا قبول کنه