بسم الله الرحمن الرحیم
محرم امسال اولین سالی بود که قم نبودم
چن روز قبل از محرم یکی از رفقا گیر دادکه با گروه سفیر بریم اردو جهادی به عنوان مبلغ
از ما انکار و او اون اصرار که بالاخره اسم ما دقیقه نود رف تو لیست .شب همین رفیقمان پیام دادکه من نمیام انصراف دادم. ظاهرا همسرش گفته بوده دو هفته خیلی طولانیه و من دلم تنگ میشه ...
بماند که من ازهمه جا بی خبر موقع راه افتادن تازه فهمیدم اردو 15روزه اس و به خانواده قول داده بودم عاشورا خونه ام .
اول توی جامعه الزهرا آقای یوسفیان درباره وظایفمان توجیهمان کردند بعد خانم سالاری یکی از مبلغ های کهنه کار این منطقه است توجیهمان کردند توجیه کردنی !!
بعد رفتیم حرم و حاج آقای فرح زاد همراه با سخنان شیواشون کمی توجیه کردند و وظایفمان رو یاد آوری کردن بعد مداحی و..
آهان یادم اومد بعد یه روحانی که صداش از ته چاه درمیومد و با تذکرات شفاهی برادران هم فرقی نمیکرد شروع کردن به یادآوری و البته توجیه کردن و ما که کلمات مبهم عبا و عمامه و... رو شنیدیم فهمیدم بحث تخصصی داره میشه و خلاصه مجلسو ترک کردیم . به لطف توجیهات متعدد تا آخر سفر هم نفهمیدیم که این بنده خدا آقای بابا نژاد مسئول اصلی کل گروه سفیر است.