پيام
+
من يكي وقتي سرچندشماره ازمجله سوره نامه تندي به سيد نوشتم كه يعني من رفتم وراهي خانه شدم.
حالم خيلي خراب بود. حسابي شاكي بودم.
پلك كه روي هم گذاشتم «بي بي فاطمه» (صلوات الله عليها)را به خواب ديدم وشروع كردم به عرض حال و ناليدن ازمجله، كه «بي بي» فرمود با بچه من چه كارداري؟ من بازازدست حوزه و سيد ناليدم، باز «بي بي» فرمود:بابچه من چه كارداري؟

اقاشير حفاظ
90/7/1
*تسنيم**
براي بارسوم كه اين جمله رااززبان مبارك«بي بي» شنيدم،ازخواب پريدم.
*تسنيم**
وحشت سراپاي وجودم را فرا گرفته بود واصلا به خود نبودم تااينكه نامه اي ازسيد دريافت كردم.سيدنوشته بود:«يوسف جان!دوستت دارم.هرجا مي خواهي بروي،برو! هركاري كه ميخواهي بكني،بكن!ولي بدان براي من پارتي بازي شده واجدادم هوايم رادارند»ديگرطاقت نياوردم و راه افتادم به سمت حوزه وعرض كردم سيد پيش ازرسيدن نامه ات خبر پارتي ات راداشتم و گفتم آنچه راآن شب در خواب ديده بودم.راوي:يوسفعلي ميرشكاك