اي خداي بزرگ!
آن چنان عشق خود را در دل ما جايگزين کن که جايي براي ديگري باقي نماند
آن چنان روح ما را تسخير نما که هواي ديگري نکند
آن چنان همه ي هستي ما را از وجود خود پر کن که از همه کس و همه چيز بي نياز باشيم
آن قدر به ما معرفت ده که جز تو، کسي را نپرستيم
آن قدر به ما عزت ده تا در برابر هيچ طاغوتي به زمين نيفتيم
آن قدر به ما شجاعت ده که در مقابل هيچ ظالمي تسليم نشويم
خوش دارم که در نيمه هاي شب در سکوت مرموز آسمان و زمين به مناجات برخيزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتني آسمان بگشايم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمايم، محو عالم بي نهايت شوم . از مرزهاي علم وجود در گذرم و در وادي ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چيزي را احساس نکنم.
خدايا!
تو مي داني که در سراسر عمرم هيچگاه تو را فراموش نکرده ام
در سرزمين دور دست، فقط تو در کنارم بودي
و در شب هاي تار فقط تو انيس دردها و غم هايم بودي
در صحنه هاي خطر فقط تو مرا محافظت مي کردي
و اشک هاي ريزانم را فقط تو مشاهده مي نمودي
بر قلب مجروحم فقط ياد تو و ذکر تو مرحم مي گذاشت